تنهایی های یک دلشکسته

این وبلاگ شخصی مخصوص دل نوشته های من است
ممنون میشم اگه نظراتتون و درمورد مطالب و وبلاگ بگید

تنهایی های یک دلشکسته
آخرین مطالب
نویسندگان
۲۲ بهمن۱۹:۴۵

خواب و خیالنازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد

خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد

آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد

که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد

چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند

آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش

عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت

| ۲۲ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۴۵
۲۲ بهمن۱۹:۴۳

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند

نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند

| ۲۲ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۴۳
۲۲ بهمن۱۹:۴۲

گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
حتی اگر به دیده رویا ببینیم

من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینم

شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم ؟

این واژه ها صراحت ِ تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیم

مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیم

یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیم

شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم

| ۲۲ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۴۲
۲۲ بهمن۱۹:۴۱
از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد زا این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد ،هم بسازد

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه میکنی اگر او راکه خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد
رها کند برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند تا دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نکنی ، بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که نه…!!نفرین نمیکنم که مباد
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند که فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زمان آن برسد

| ۲۲ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۴۱
۲۲ بهمن۱۹:۴۰

نمیشه که تو باشی من و من عاشقت نباشیم
فاصله را معنا کن با کتابی که زبانش آمدن است …
دست بر دیوار سیمانی بکش لمس قلب من به همین آسانی است …
بیراهه ای که به کوچه ی عشق می رسید اشتباه نبود راه را اشتباه آمده بودم پشیمان نیستم!
راهنما شده ام …. ‌

| ۲۲ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۴۰
۲۲ بهمن۱۹:۳۹
بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته

آسمان پر باران چشم هایم

بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟

| ۲۲ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۳۹
۲۲ بهمن۱۹:۳۸

میان ماندن و نماندن
فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد

| ۲۲ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۳۸
۲۲ بهمن۱۹:۳۸
گذشته در چشمانم مانده است

عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است

چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی

صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم

که نفهمی هنوز هم دوستت دارم

| ۲۲ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۳۸
۲۲ بهمن۱۱:۰۰

آهای کسی که بهم میگی نسبت بهت بی اهمیتم حالا گوش بده به اهمیتت که به سرم بلا آورد

از وقتی که نیستی یک شب هم نشد بخاطرت گریه نکرده باشم به خاطرت درد نکشیده باشم آره توهم کم درد نکشیدی اما مثه من نه نمیتونی یک لحظه هم به جای من باشی اگه برام اهمیتی نداشتی تا حالا جاتو یکی دیگه گرفته بود راستی از دلتنگی هات خبری نیست؟!

به خاطرت چه شبهایی منتظر بودم شاید بیای اما...همه اش...

نمیخوام دیگه بلاهایی بشمارم که اهمیتت برام به سرم آورد چون میدونم اگه بشنوی ناراحت میشی

اینارو گفتم تا دیگه بهم تهمت بی عشقی بی اهمیتی نزنی

| ۲۲ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۰۰
۲۰ بهمن۱۹:۱۰

لیلی و مجنون دیگه خیالی عزیز لیلی و مجنون های الآن لیلی هاش به فکر پول مجنونن فهمیدی ؟!دیگه کسی نیست به خاطرت مثل شمع بسوزه دیگه کسی نیست به خاطر نبودنت به خاطردوست داشتنش به خاطر دوری ازت گریه کنه!اصلا کسی هست که تا حالا گریه کرده باشه؟!نه همه لیلی ها به خاطر پولت میخوان تورو پس نسوز به خاطر کسی که براش وقتی که پول نداری یک ذره هم ارزش قائل نیست و اصلا به کل فراموشت میکنه اگه بهش زنگ بزنی بهت میگه شما؟حالا این اولشه اگه بهش بگی مگه تو نبودی دوسم داشتی؟به چشات نگاه میکنه میگه نه   خیلی راحت خیلی پس خودت و نباز دلتو سنگ کن گور بابای احساس

| ۲۰ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۱۰