یاد اون روزها بخیر باهم بودیم عجب حس و حالی داشتیم درسته همه حرف چیزمون از پشت گوشی بود اما انقدر قوی بود که همه چیز از یادمون میرفت همه ی مشکلات همه چیز انگار دنیا خالی می شد یک من بودم اون حالا دیگه اون مایی که من و اون رو باهم نگه میداشت شکسته درسته خوب میشه اما با بودنش نه نبودنش
اگر انتخاب می کردم بماند بازم هم بر می گشتم خانه ی اول باز هم از نو خاموش شدن ها شروع میشد اگر هم انتخاب می کردم نماند دلم تنگش می شد و تنگ است اما به این زندگی نمی گم که شک کنم وقتی خاموش است که هر لحظه نگرانش شوم که برای چه خاموش است درسته انتخاب کرده ام و تمام اما خوب حالا باید برم سراغ دودم
عزیز خودت گفتی خودت پسم زدی من بودم که هرچقدرم باهات دعوا می کردم بهت نمی گفتم دیگه دوست ندارم شاید حرف دلت نبوده اما تو که خودت می دونی دل من لوسه زود باورش میشه زود میشکنه یک روز تمام توی شوک حرفات بود...
آدم بعضی چیزهارو تا پیدا نکنه نمیفهمه گم شده بود مثل نبودن عشق توی زندگی تا میاد توی زندگیت میگی ای کاش زودتر پیداش می کردم قسمت ما که نشد یا شایدم لیاقتشو نداشتم نمی دونم... فقط اینو میدونم باید برگردم به اون 3سال قبلم آره سیگار بهترین رفیقم بود...
متنفرم از این زندگی که همه اش بی معرفتی زخم خوردن شکستن آخه تا کی ؟ آره حق داره ازم ناراحت باشه وقتی به چشم اون یه بچه ام دیگه چیزی واسه گفتن نیست خوب حق داره اون که نباید به کوچک تر از خودش گزارش بده همه اش یه بازی بچگانه بود پشیمونم از کرده هام از نکرده هام حالا می فهمم تنهایی بهتر بود یا شاید مرگ بهتر از اون اما اینو خوب میدونم سیگار بهترین رفیقم بود که واسه کسی ترکش کردم که به چشمش هیچی نیستم اما دیگه تمومش می کنم این بازی رو...
خدایا کمکم کن که نه دل بخشش دارم نه پای رفتن اگه برم دلم براش تنگ میشه اگه بمونم باهاش دلم دلخوره موندم میون این دو راهی نه راه پس دارم نه راه پیش میمونم تا ببینم خودت چه راهی بهم نشون میدی...
خداجون ممنونم ازت بهم نشون دادی همون خورشیدی رو که پشت ابر مونده بود آره شکرت ... که همه ی جواب هامو دادی بهم نشون دادی چی کار کردم جواب کاری رو هم که کردم دیدم اما از اول گفتن رابطه ی بدون اعتماد مثل ماشین بدون بنزینه... به هیچ جایی باهاش نمیرسی
برای چه گریزانی از من نمی دانم شاید کار کرده ام لایق حرف دل نیستم شاید دل ما سنگ صبور نیست برای یار که لایق نمی داند حرفش بدانم شاید با خود می گوید دردش که کم نیست خودش درد زیاد دارد بهتر است نگویم ای عزیز رسم رفاقت این نیست که در درد ها رفیق را فراموش کرد خودت که می دانی کم کنار هم برای هم مرهم نبودیم حالا برای چه آخر...